آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

آراد نبض زندگی

تولد یک سالگی.......

سلام گل شقایقم...                                           بالللللللللللللللللللللللللللللللللاخره تولد پسری هم برگزار شد.. تولدت مبارککککککککککک... مامانی قربونت بره که چقدر پسر خوبی هستی و کلی شادی کردی و کیف بردی......تولد خیلی قشنگی برگزار شد و کلی بهمون خوش گذشت...دوست دارم وقتی بزرگ شدی و عکساتو دیدی کلی لذت ببری و بدونی که مامان و بابا چقدر دوست دارن...            &n...
31 تير 1391

تدارکات تولد...

 سلام گل بهار نارنجم... برای نانازم میخوام تفللد بگیرم...یه تفلد جانانه... کلی برنامه ریزی کردم...البته یه 20 روزی جلوتر میخوام بگیرم...آخه تولد پسری افتاده تو ماه رمضان...واسه همین جلوتر میگیرم... الان هم داریم مقدمات تولدو آماده میکنیم...به زودی زود با کلی عکس برمیگردم تا عزیز دل مامان ببینی و ازشون لذت ببری تا بدونی مامان و بابایی برات بهترینارو میخوان و تا اونجایی که توان دارن برات هر کاری میکنن.. اندازه تموم دنیا دوست دارم...                         ...
26 تير 1391

آرادی توی کشو چیکار میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام آروم جونم.... اول از همه یه سوال........... بچه خوب شما توی کشو چیکار داری آخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دیروز بعد از ظهر دوتایی توی خونه بودیم ...تلوزیونو روشن کرده بودم و داشتم یکی از سریالای مورد علاقه مو نگام میکردم(عشق ممنوع)..آرادی هم طبق معمول جلوی تی وی ولو بود و داشت کشوهارو به هم میکوبید.... توی پیامهای بازرگانی من سری هم به وبلاگ زده بودم و داشتم توی نت واسه خودم میگشتم...سرمو که بلند کردم دیدم این آقااااااااااااااااااااااااااااااهه نشسته توی کشو . . .از تعجب دهنم وا مونده بود...تا به خودم اومدم به دو رفتم و دوربین و آوردم تا شکار لحظه ها کنم ... بفرمایین اینم جناب عالی... حالا یه چیز خنده دارم بگم تا غش کنی...دیروز یه ...
21 تير 1391

آراد به روایت تصویر...

سلام نفسم... عزیز دل مامان داره تی وی نگاه میکنه... اینجا هم داره از کنترلا بازجویی میکنه... اینجا هم داره از توی ضبطه سر در میاره... اینجا هم داره با مبایل مامانش ور میره... آخ قربونه اون دماغ مالیدنت برم...اینجا از بس که شلوغی کرده بودی دیگه از خستگی نا نداشتی..ولی با این حال بازم دست بردار نبودی... فدای اون وجود نازنینت بشم من... ...
15 تير 1391

آی تن جون...

عزیز دل مامان تو این پست میخوام عکس دخمل گوچولوی خاله مینا(دوست مامانی)که اسمش آی تن یعنی دختر ماه پیکر رو برات بزارم... دلم ببین اگه میپسندی زود دست به کار شیم...   ...
14 تير 1391

خرید...

سلام گل سرسبدم... دیروز عصر بابایی زودتر اومد خونه تا با هم بریم بیرون هم یه گشتی بزنیم و هم اینکه برای نانازم کمی خرید کنیم... از اونجایی که عصری خوب خوابیده بودی کاملا قبراق و سر حال بودی و از خنکی هوا کیف میکردی... میخواستم برات چند تا بادی بگیرم ...ولی بعدش نظرم عوض شد و برات لباس گرفتیم... اینم از عکساش... این دو تا دست لباس پایینی رو هم خاله شهره از تهران برات گرفته آورده...دستش درد نکنه...خیلی ناناسن... بعدش هم رفتیم عکاسی و عکس گل پسرمو که تو عقد خاله سمانه اینا انداخته بودیم و گرفتیم و برگشتیم خونه...عص خیلی قشنگی بوددد...عکس آراد گلمو توی پست بعدی تهناییییی میزارمش...بوسسسسسسسسسسسس....   &n...
13 تير 1391

11 ماهگی نفسم...

سلام عزیز دل مامان... قربون شکل ماهت خودم تنهای تنها... بالاخره 11 ماهگیت هم تموم شد...فقط یک ماه دیگه مونده تا پسرم یکساله بشه...فدای اون وجود نازنینت بشم که اومدنت زندگیه زیبامو زیباتر کردی...11 ماهگیت مبارک .... این 11 ماه چقدر زود تموم شد...انگار همین دیروز بود که توی بیمارستان دادنت بغلم...وااااااای چه احساس قشنگی...با کل دنیا عوضش نمیکنم.... تمام هستی ام...نفسم به نفست بنده... دوست دارم.....عاشقتم......بدون تو من هیچم....میمیرم.... ...
11 تير 1391

رور مادر...

                 این هم از اولین روز مادر بودنم در کنار آراد عزیزم....واااااااااااااااای چه حس قشنگی....به قدری زیبا و پر از احساسه که با هیچ زبونی قادر به گفتنش نیستم...فقط همین قدر میتونم بگم که از خوشحالی میخوام تا اوج آسمونها پرواز کنم...عزیزم ممنون که با در کنارم بودن این لذت زیبای مادر بودنو به من دادی...خدارو هزاران هزار بار شکر....                                   حالا میخوام از اولین روز مادر بودنم برات بنویسم...طبق معمول هر صبح که پسر نانازم از خواب بیدارم میکنه امروزم با سر و صدایی ...
10 تير 1391